بدرود یار ! وعده دیدار ، بعد مرگ بوس و کنار و بزم بی اغیار ، بعد مرگ غمگین مشو که تازه چو گل می کند تو را بر گور ما سرشک تو ای یار ، بعد مرگ گفتم به وقت مرگ نهم سر به دامنت نگذاشتی ، گذاشتم این کار بعد مرگ
نوشته تا گفته باشد که چه خوب است صبر و تحمل داشته و برای یکدیگر در زمان حیات ارزشی قایل شویم و با وجود همه ی مشکلات ، به توصیه مکتب ناب اسلام عمل کنیم .
در زندگی اگر چه تو را خوار کرد یار از جان عزیزتر شوی ای خوار ، بعد مرگ ؟
استاد از بعضی از دوستان نیز آسیب دیده ولی گلایه ای ندارد
در حیرتی که دشمن جان تو یار توست ؟ بگذر که فاش می شود اسرار ، بعد مرگ پرسی چرا گلایه ندارم زجور دوست ؟ ای دوست ! این مشاجره بگذار ، بعد مرگ.
غزل آتشی ، گلایه از دوست و دشمن ندارد بلکه زنگ هشداری است برای خود که درست بیاندیشیم و صحیح قضاوت کنیم و استاد ، اشعار خویش را بعد از تقدیم به خانواده و بستگان به همشهریان عزیز خود تقدیم می کند و آن برگ سبز ایشان است. بیا تا قدر یکدیگر بدانیم که تا ناگه زه یکدیگر نماییم اجل سنگ است آدم مثل شیشه مبادا هر کدام جای بمیریم قدر و منزلت انسان ها را حفظ کردن ، از توصیه مکتب اسلام و سفارش امام اول شیعیان است که به مالک اشتر فرمودند انسان ها دو دسته اند : دسته ای برادر دینی تو و دسته ای در خلقت همانند تو . پس به همدیگر به دیده ی احترام نگاه کنیم و تلاش در جهت عملی نمودن دستورات مکتبمان نماییم که چقدر زیبا سفارش کرد.
به امید آن روز |