Monday, July 9, 2007
نگاه ما

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چو سیل روانه
خواهد به سرآید غم هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

این هفته قصد داشتم به مناسبت بازگشایی مدارس مطالبی را در زمینه ی تعلیم و تربیت بنویسم که تخصص تحصیلی خودم نیز می باشد ، اما اتفاقی در محل کارم در دانشگاه افتاد که به اجبار موضوع بحث را عوض کردم . ضمن تبریک روز بزرگ ، روز بازگشایی سنگر علم و ادب بر خانواده بزرگ فرهنگ ، اما آن اتفاق !
دانشجویی جهت انتقال از دانشگاه بوشهر به یکی از استان های دیگر مراجعه نمود و بر اساس قانون انتقال ایشان امکان پذیر نبود ، بنده بر حسب وظیفه ، جواب قانونی را ارایه دادم . دانشجو و ولی محترمشان جمله ای ایراد کردند که متعجب ، متحیر ، نگران و ... شدم.
گفتند : آقای آتشی می دانید چرا تقاضای انتقال داریم ؟ گفتم نه ، گفتند : بوی شهر شما بد است ، نمای شهر شما زشت است ، امکاناتی برای تفریح ندارد .
واقعیت بود اگر چه تلخ ، سوزنده و توهین بود . یک جواب کوتاه و مختصر دادم که اگر سال های گذشته می آمدی چه می گفتی ، حالا که ...
و با احترام بدرقه نمودم تا اتاق کارم را ترک کرد ولی ...
چرا نمای شهر ما زشت ؟ چرا بوی شهر ما بد ؟ چرا امکانات رفاهی نیست ؟ جوابگوی این چراها کیست ؟ آیا استان توان مالی ندارد؟!
استان چه ضعف هایی دارد؟ چرا برطرف نمی شود؟ تا کی ؟ و چه کسی ؟ شهرهای بندری ما مانند بندر دیلم ، گناوه و بندر بوشهر باید به مانند نگین انگشتر باشند ، منتظر چه هستیم ؟

غم دل با که بگویم که مرا یاری نیست
جز تو ای روح روان هیچ مددکاری نیست


با که گویم راز دل را کس مرا همراز نیست
از چه جویم سر جان را در به رویم باز نیست
Atashi @ 1:52 AM